ناگفتههای سردار صفوی در یک گفتگو
دستیار و مشاور عالی مقام معظم رهبری در امور مربوط به نیروهای مسلح همزمان با هفتهی دفاع مقدس دربارهی برخی مسائل روز، منطقه و همچنین دفاع مقدس سخن گفت.
متن این برنامه که بصورت پرسش و پاسخ است، به شرح زیر منتشر میشود:
به نظر می رسد که دست خطی که این سالها نیروهای مسلح به جا گذاشتهاند دست خط بسیار عمیق و برجستهای است به طوری که در نظرسنجیهای اخیر در رابطه با شاخصههای مختلف نشان داده شده که امنیت کشور در بالاترین شاخصه خود قرار دارد و مردم نیز از این موضوع ابراز رضایت دارند. آیا قبول دارید و احساس میکنید که آثار مثبت آن چیست و فکر می کنید ممکن است اثرات دیگری از جمله غفلت از دیگر شاخصهها را به دنبال داشته باشد؟
سردار صفوی: بدون شک این یک فرصت برای دولتمردان است تا از این امنیت پایدار جمهوری اسلامی ایران نسبت به مسائلی که پیرامون کشور می گذرد استفاده کنند، با اقتدار نیروهای مسلح و تدابیر راهبردی فرماندهی معظم کل قوا است که کشور ما کشوری با چنین امنیت پایداری است و بنابراین این امنیت نیز می تواند بستری برای برنامه ریزان کلان کشور باشد، در حقیقت فرصتی است برای دولتمردان تا به مسائل کلان کشور و به توسعه فرهنگی، اقتصادی و زیرساختهای مهم برای دسترسی به یک کشور آباد و مستقل بپردازند.
آیا به نظر شما ممکن است موضوع امنیت آثار منفی هم به جا داشته باشد زیرا برخی از مردم معتقدند به دلیل وجود امنیت، خیال برخی از آقایان راحت است و در شاخصههای دیگر آن طور که باید تلاش نمیکنند.
نیروی نظامی امنیت را ایجاد کردهاند و الان نوبت به دولتمردان است تا از این امنیت برای تأمین نیازمندیهای اساسی ملت و کشور و ارتقا جایگاه ایران استفاده کنند.
دانشجویان من الان فارغ التحصیل میشوند اما کار پیدا نمیکنند، مسئول ایجاد اشتغال دولت است و باید زمینه را ایجاد کند تا جوانان سرکار بروند. تعدادی از کارخانجات الان با ظرفیت 20 تا 30 درصد مشغول تولید هستند و برخی حتی تعطیل شدهاند، در صورتی که برای رسیدن به اقتصاد مقاومتی باید تولیدات به حدی برسد که بتوانیم نیازمندیهای داخل کشور را تأمین کرده و حتی به سمت صادرات بیشتر نیز پیش برویم.
فعالیتهای شما را از قبل میدانستم اما وقتی کتاب “از جنوب لبنان تا جنوب ایران” شما را خواندم، بیش از پیش با بسیاری فعالیتهای شما در سوریه و همچنین آموزشهایی که از قبل انقلاب آن جا دیده بودید،آشنا شدم، الان نیز سوریه وضعیت سختی دارد، آن زمان که شما برای آموزش و پیوستن به گروههای مقاومت به آن جا رفته بودید، آیا فکر میکردید که روزی سوریه به چنین وضعیتی برسد؟
تصور بنده این است که غرب آسیا طی 10، 20 سال گذشته بیشترین تغییر و تحولات را داشته است و این تغییر و تحولات هم تغییرات ژئوپلیتیکی و هم راهبردی بوده است، نظام سیاسی صدام برانداز و نظام افغانستان سرنگون شد و نظامهای جدیدی روی کار آمدند و سوریه نیز هم اکنون 5 سال و نیم است که مورد تهاجم تروریستی- تکفیری و همچنین توطئه بزرگی که آمریکاییها و صهیونیستها و برخی کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی و قطر با پولهای کلان خود و با همکاری اردن و ترکیه به وجود آوردند، قرار گرفته است.
5 سال و نیم است که دولت و ملت سوریه دچار آشفتگی شدند و بیش از سیصد هزار نفر کشته و حدود 9 میلیون نفر از مردم سوریه و عراق آواره شده که 3 میلیون به خارج از کشور رفتهاند و بقیه از شهرهای اطراف دمشق و یا بغداد چادر زدهاند و در آن جا به سر میبرند.
بسیاری از زیرساختها از بین رفته است و اتفاقا بیشتر خرابیها نیز در منطقه اهل تسنن صورت گرفته است. شهرها تقریبا خراب شده ولی در مناطقی مانند علویان سوریه مثل لاذقیه کمتر تخریب شده، مناطقی مانند بانیاس و دمشق کمتر تخریب شده است و یا در عراق از بغداد به سمت جنوب مناطق کمتر تخریب شده، هر چه تخریب صورت گرفته، بیشتر در مناطق اهل سنت است. اهل سنت هم به این نتیجه رسیدهاند که این گروههای تروریستی جز ایجاد رعب و وحشت و جنایتکاری چیزی به ارمغان نیاوردهاند.
طراحانشان به نظرتان تا کجا پیش خواهند رفت؟
از نظر من اینها رو به نابودی پیش میروند، روند نیروهای تکفیری و تروریستی که البته 14، 15 گروه هستند از نظر فیزیولوژیکی روبه نابودی است، ممکن است ایدئولوژی آنها باقی بماند و یا به کشورهای شمال آفریقا و برخی کشورها مانند افغانستان و پاکستان برسد ولی در سوریه و عراق پیشرویهای دولت سوریه و عراق نسبتا خوب است.
و البته نقش مستشاری جمهوری اسلامی ایران
بله خب، ائتلافی است ایران، سوریه، عراق، حزب الله لبنان و روسیه و در مقابل ائتلاف آمریکا و صهیونیستها و کشورهای عربی، اردن و ترکیه. ائتلافی که میخواست بشار اسد را سرنگون کند و کاملا بر سوریه مسلط شود که در این 5 سال موفق نشد و استراتژیشان شکست خورد، امیدواریم که صلح و امنیت در این دو کشور مسلمان برقرار باشد.
روسها تاکنون خوب جلو آمدهاند آیا قابل پیشبینی بود که تا این حد خوب پیش بیایند و برای آینده هم پیش بینی کردهاید که چگونه بر اساس منافع حرکت خواهند کرد؟
روسها نقش پشتیبانی هوایی از واحدهای زمینی را عهدهدار هستند یعنی آن کس که بر روی زمین میجنگد ارتش سوریه، نیروهای مردم سوریه و بعضی از نیروهای مستشاری و یا نیروهای حزب الله است. روسیه عمدتا نقش پشتیبانی هوایی اینها را ایفا میکند. زیرا بیشترین پیروزیها مانند تصرف حلب بدون حرکت روی زمین و تنها با پشتیبانی هوایی امکان پذیر نبود. البته پشتیبانی هوایی روسها پشتیبانی مؤثری بود اما اطلاعات را هم باز نیروهای زمینی به آنها میدادند که به طور مثال تروریستها در کدام منطقه هستند.
ولیکن هم اکنون ساز و کاری بین آمریکاییها و روسهاست که امیدواریم آمریکاییها سر روسها کلاه نگذارند و روسها را در یک بازی که منافع آمریکاییها بیشتر باشد و یا در بازی که سهم کمتری به ایران داده شود قرار ندهند.
بایستی سیاستمداران ما، سیاست خارجی و جمهوری اسلامی حواسشان باشد که در میان این بازیگران بینالمللی( بالاخره این 2 قدرت با همدیگر زد و بندهایی می کنند) منافع ایران و سهم ایران نباید نادیده گرفته شود.
دنیای سیاست دنیای غیرقابل اعتمادی است و بایستی بدانیم در سیاست اطمینان و اعتقاد مطرح نیست بازیگری و منافع مطرح است بنابراین باید مراقب منافع خود باشیم مخصوصا در ایجاد امنیت پایدار و عمق دفاع استراتژیک برای ایران که مهم ترین بخش ما است.
برخی معتقدند در اختیار قرار دادن و یا کمک کردن و این که یک پایگاه هوایی را به روسها بدهیم و به نوعی کمک کنیم که از این طریق هواپیماهایشان بیایند و به سمت سوریه بروند شاید زیادی اعتماد کردن به روسها خواهد بود.
خیر، کاملا رهبری و دولتمردان ما با هوشیاری اقدام میکنند یعنی از یک عقلانیت سیاسی و تعاملات راهبردی با روسها این اقدام انجام میشود.
شما و آقای فضائلی که به سوریه رفته بودید آن جا با گروههای مقاومت فلسطینی که صحبت میکردید، یکی از نکاتی که باعث ناراحتیتان می شده این بوده است که گروههای فلسطینی خیلی معتقد نبوده و نماز نمیخواندند و آن طور که باید به اصول و اعتقادات پایبند نبودند یا مثلا جلوتر که میآییم، میبینیم که در همین قضییه سوریه این همه سوریه از گروههای مقاومت فلسطینی حمایت کرده است اما بعد این جریانات برخی از گروههای مقاومت اگر نگوییم که به سوریه پشت کردند بلکه به نوعی رویه خود را عوض نمودند، بنابراین برای برخی جوانها این سؤال مطرح است که پس چرا ما باید همچنان حمایت از مقاومت فلسطین را در دستور کار قرار دهیم. میدانم که جوابتان چیست و این موضوع به سیاستهای راهبردی ما برمیگردد اما دوست داریم از زبان خودتان بیشتر بشنویم.
پیروزی انقلاب اسلامی و پیروزی ما در دفاع مقدس یک تغییر و تحول اندیشهای و فکری در نیروهای مقاومت فلسطین به وجود آورد مثلا دو گروه جهاد اسلامی و مقاومت اسلامی حماس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و سالهای دفاع مقدس با ایدئولوژی اسلامی به وجود آمدند. قبلا گروههایی که میجنگیدند بیشتر ایدئولوژی …. و یا حداکثر پان عربیستی داشتند ولی گروههای جدید به طور خاص جهاد اسلامی و حماس با یک ایدئولوژی اسلامی روی کار آمدند. دوم اینکه اینها متوجه شدند که نتیجه پیروزی ما در جنگ یک مقاومت است، تفکر مقاومت اسلامی را ما به لبنان بردیم، مقاومت لبنان شکل گرفت. از ما حماس و جهاد اسلامی شکل گرفت. در قانون اساسی هم کمک به نهضتهای اسلامی نوشته شده است، در قانون اساسی کشورهای دیگر نیز چیزهای دیگر آمده است ما در قانون اساسی نوشتهایم که به نیروهای مقاومت اسلامی کمک میکنیم. کمکهای مستشاری و یا مادی. و دوم نیز اینکه این کمکها دقیقا در راستای راهبرد دفاعی مان است یعنی وقتی صهیونیستها بزرگترین دشمنان ما هستند که به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی بوده و رسما دانشمندان هستهای را در تهران ترور میکنند و بعد هم این را اعلام میکنند که این عین خباثت است و یا این رژیم نیروهای مقاومت و یا عناصر حزب الله لبنان را با موشک و با هلی کوپتر مورد هدف قرار میدهند، سید عباس موسوی را همراه با خانواده با هلیکوپتر نابود کرده و یا شهید عماد مغنیه را با بمب منفجر میکنند. بنابراین ما برای دفاع در مقابل تهاجم احتمالی این گونه رژیمی و در حقیقت برای دفاع از امنیت ملی مان این گروهها را تقویت میکنیم.
یک سال و اندی از برجام میگذرد، سندی که بسیار در موردش صحبت شد، تلاش و کار شد و حالا به این جا رسید و بعد از آن هم یک سری بدعهدیها را شاهد بودیم. بعد از برجام آیا موقعیت بین المللی ما تقویت شده است؟
قطعا از نظر سیاسی و در مجامع بینالمللی این اتهام ظالمانهای را که به ایران میزدند برطرف شد و ….. سیاسی مؤثری در افکار عمومی دولت و ملتها داشت ولی نتایج آن در آن حدی که ملت ما انتظار داشت تا پس از برجام کمی زندگی، معیشت و اقتصادشان و قولهایی که سیاستمداران داده بودند که فلان گونه میشود، نشد. یعنی در زندگی و معیشت مردم آثار 5+1 محسوس نیست و مردم تغییری در زندگی خود نمیبینند و سوال اصلی مردم این است که پس چه شد آن چه آمریکاییها وعده داده بودند و برخی از دولتمردان ما وعده کرده بودند. در حقیقت در سفره و زندگی و معیشت مردم آن تغییر آن چنانی به وجود نیامده است.
در بخش دیگری از برنامه گزارشی از گفتگوی دوربین دست خط با دکتر فضائلی پخش شد و خصوصیات و خلق و خوی سردار از زبان او که نزدیک به 50 سال است با سردار صفوی دوست و همرزم بودهاند.
در ادامه مجری از سردار صفوی پرسید که خیلی با آقای فضائلی رفیق هستید؟
ما 45 سال است که با یکدیگر دوست و صمیمی هستیم و هنوز هم ارتباط خانوادگی و رفتو آمد و ارتباط کاری داریم. ما دوستان خوبی داشتیم البته بیشتر دوستان خوب ما شهید شدند. آقا مهدی باکری، شهید همت، حسین خرازی، محمد بروجردی، احمد کاظمی از این دست دوستان بودند. بیشترین دوستان خوب ما شهید شدند و ان شاالله ما به آنها ملحق شویم.
ما از همه میخواهیم دستخطی را برای مهمان ما بنویسند، رفیق 45 ساله شما برای شما چه نوشتند؟
خود شما بخوانید بهتر است.
در ادامه مجری برنامه این دستخط را خواند که در متن آن آمده است:« حضور برادر ارجمند سردار سرلشگر پاسدار جناب دکتر سید یحیی صفوی سلام علیکم و ما صبرتم!
خدای را شکر که هدایتش را نصیب بنده نمود و نعمتهای فراوان عطا نمود از جمله دوستی و مراوده با جنابعالی که زندگی پر از خدمت و سراپا ایثار را در راه اعتلای اسلام و منویات الهی چه قبل از انقلاب و چه در دوران دفاع مقدس و چه پس از آن تا به حال، سپری نمودهاید. امید آن که خداوند به بنده و جنابعالی حسن عاقبت نصیب فرماید و ما را شاهد بزرگترین شاهد اتفاق هستی یعنی ظهور حضرت حجتابنالحسن (عج) قرار دهد و از سربازان پا در رکاب ایشان محسوب شویم.»
سردار صفوی: نظر لطف و محبت آقای دکتر فضائلی است.
ماجرای این که ژیانی قبل از انقلاب و زمانی که در شیراز بودید، خریداری کردید و نام آن را شیر گذاشته بودید. اولاً چرا شیر گذاشتید؟ بعد با آن برای تبلیغ و تدریس قرآن و احکام میرفتید.
ما با دکتر فضائلی در سال 54 تا 56 افسر وظیفه تیپ 55 هواورد شیراز بودیم. بیش از 13 پرش چه در شب و چه در روز از هواپیما روی زمین داشتم. مثلاً در شیراز ما را سوار هواپیما … میکردند و در شب تاریک در دزفول پیاده میکردند. در شب که نمیدانستیم زیر پای ما چیست. یا از شیراز در تنگه نصرتآباد سیستان و بلوچستان پیاده میکردند.
خیلی هم موفق بودید؟
البته خداوند ما را این گونه هدایت کرده بود که قبل از انقلاب کار نظامی را یاد بگیریم که بعد از انقلاب که جنگ میشود این اندوختههای نظامی را استفاده کنیم.
واقعا هم کمکتون کرد!
بله. اگر نظامیگری بلد نبودیم نمیتوانستیم تیپ و لشگر سازمان دهیم. نمیتوانستیم با عراقیها بجنگیم. بالاخره جنگ تخصصی هم میخواهد. خداوند هدایت و لطف کرد. قبل از انقلاب ما 3 هزار تومان حقوق دریافت میکردیم. بعد که پاسدار شدیم 2 هزار تومان حقوق میگرفتیم. وقتی متاهل شدیم حقوق ما 2500 تومان شد.
باز به 3 هزار تومان نرسید!
ما دو نفر با هم 8 هزار تومان گذاشتیم و 16 هزار تومان شد و ژیان خریدیم. ماشین بسیار خوبی بود. سفید رنگ بود. دو سیلندر بیشتر نداشت و بنزین هم کم مصرف میکرد. فکر میکنم 6-5 لیتر بود. در روستاهای اطراف آموزش قران میدادیم. در روستایی به نام کشنهکان در جنوب شرقی شیراز یک مسجد ساختیم. برخی مواقع من یا آقای فضائلی پیشنماز مردم روستا میشدیم. افسر وظیفه بودیم و این را نمیدانستند.
آموزش و پرورش ما را به اهالی روستا معرفی کرده بود. برخی مواقع در منزل روستائیان میماندیم و به کسانی که اعتماد داشتیم رساله امام (ره) را می دادیم.
ارتش روی شما حساس نمیشد؟
بله. خیلی حساس بودند اما لطف الهی شامل حال ما شد. البته در نظامیگری هم خیلی موفق بودیم. من و دکتر فضائلی –البته ان زمان هنوز دکترا نگرفته بودیم- فرمانده دسته بودیم. فرمانده 40 نفر بودیم. مدتی من فرمانده گروهان شدم.
شما گفته بودید من وظیفه هستم و نباید به من چنین پیشنهادی دهید.
عنایت و هدایت الهی بود. دست امیرالمومنین(ع) بالای سر ما بود که ما این آموزشهای نظامی را خوب بیاموزیم. مرسوم نبود نیروهای وظیفه خیلی علاقهمند به نظامیگری باشند. هر موقع گروهان ما پرش با چتر داشت من حتما خودم میرفتم.
به سرگروهان میگفتم هر وقت نوبت پرش با چتر رسید من را حتما خبر کنید. افسرهای وظیفه میترسیدند بمیرند. چون واقعاً بحث مرگ هم بود. یک بار چتر من در آسمان پاره شد.
چه کردید؟
روش چتربازی این است که اگر پارگی چتر از یک کلاه آهنی بیشتر شد یک چتر کمکی داریم و باید از آن استفاده کنیم. من داشتم دقت میکردم که این پارگی بیش از کلاه آهنی است یا خیر که محکم بر زمین خوردم. وقتی چتر پاره میشود سرعت سقوط بیشتر میشود.
چرا نام ژیان را شیر گذاشتید؟
چون هم موجود قدرتمندی بود و هم سفید بود و یال و کوپالی داشت. ماشین خوبی بود. برای ما با وضعیت سالهای 56-54 خوب بود و با همین ژیان دیدن آیتالله مدنی میرفتیم. ایشان در نورآباد شیراز تبیعد بودند. ریه ایشان چرک کرده بود و میگفتیم به بیمارستان برویم. میگفتند هر روز باید ژاندارمری بروم و امضا کنم که از شهر خارج نشدم. عشق و محبت امام (ره) را این بزرگوار در دل ما انداخت.
با آذری هم با ایشان صحبت میکردید.
بله. ایشان آذری بودند و میگفتند مگر ترک هستید. ما هم میگفتیم تنه ما به تنه ترکها خورده است. واقعاً انسان عارف بالله بودند و چشمان پرنفوذ داشتند. باورتان میشود ایشان غذا در دهان میگذاشتند؟ آیت الله و مجتهد بودند، اما خودشان چای میریختند. اخلاق و تربیت ایشان تاثیرگذار بود. امام (ره) را ندیده بودیم و مقلد امام (ره) بودیم اما آیتالله مدنی عشق و محبت امام (ره) را و معارف اسلام را در دل ما و دکتر فضائلی نهادینه کرد.
دو چیز دکتر فضائلی درباره شما گفتند. یکی این که شیطان بودید. درست است؟
در دوران دبیرستان و افسر وظیفه خیلی اذیت میکردیم. من در دوران وظیفه چند روز فرار کردم و سر خدمت نرفتم. من را به فرمانده تیپ معرفی کردند و به یاد دارم یک روز ساعت 6:30 صبح پیش فرمانده تیپ، تیمسار یزدجردی، رفتم. احترام نظامی گذاشتم ایشان حتی سر خود را بالا نیاورد. گفتند ستوان به من اطلاع دادند تو غیبت کردهاید، شما فرد تحصیلکرده هستید، قانون ارتش شاهنشاهی را رعایت کن. تا آخر خدمت هم خلاف قانون عمل نکن. برو پسرم و دیگر شما را نبینم.
با چنان غروری گفتند ولی دو سه کلمه گفتند که بسیار مهم بود اول این که قانون ارتش را رعایت کنید دوم این که شما تحصیلکرده هستید و سوم این که گفتند برو پسرم . سر خود را بالا هم نیاورد. آن قدر اینها غرور داشتند اما کلمات کلیدی استفاده میکردند. تمام این ملاقات 5 دقیقه هم نشد. اجازه نشستن هم ندادند.
24 ساله بودید؟
سال 54 ، 23 سال داشتم.
در ان زمان فکر میکردید زمانی جای اینها قرار گیرید و اینها بروند؟
تصوری از این که انقلاب پیروز شود نداشتیم حتی زمانی که در نوفلوشاتو خدمت امام (ره) هم رسیدیم-یک ماه همراه دکتر فضائلی خدمت امام (ره) بودیم- تصور این را نداشتیم. خود من هم این را فکر نمیکردم امام (ره) بتوانند شاه را از کشور بیرون کند.
چون درس خوانده بودیم و روشنفکر آن زمان بودیم میگفتیم امریکاییها و اروپائیها و صهیونیستها پشتیبان شاه بودند. ارتش شاه در ایران مستقر بود. قدرت دست شاه بود. حامیان سیاسی داشتند. اصلا تصور نمیکردیم.
دکتر فضائلی گفتند مگر میشود آقای سید ما تغییر نکرده باشد؟ چه تغییراتی کردید؟
تغییرات که برای انسان طبیعی است و این هم از نظر عقلانی ، هم از نظر معنوی و هم از نظر فکری و هم از نظر درک و فهم مسائل اجتماعی خواهد بود. بالاخره آن زمان یک محدودهای را فکر میکردیم بعد انقلاب که پیروز شد در کنار انقلاب و در سپاه پاسداران و در این جنگ خیلی فکر ما، عقلانیت ما، عواطف ما، تغییر کرد ما فکر نمیکردیم که مردم آن چنان قدرت داشته باشند به گونهای که بچه بسیجیها با این چهرههای مظلوم بتوانند ارتش عراق را از ایران بیرون کنند. از جبهه که میامدیم خدمت حضرت امام (ره) میرسیدیم. امام (ره) آن چنان ما را تغییر داد.
خود شما به دفاع مقدس اشاره کردید و گفتند درخشانترین دوران خدمت شما با این که فرمانده سپاه هم بودید و خدماتی داشتید، ۸ سال دفاع مقدس بود. قبول دارید؟
افتخار ما این است که توانستیم از سرزمین و منافع خود و ملت خود در ۸ سال دفاع مقدس البته با قیمت بسیار گرانی دفاع کنیم. بالاخره بهای این دفاع ۲۰۰ هزار شهید و ۳۰۰ هزار جانباز و ۴۰ هزار آزاده بوده است. جمعیت تقریبی ۵۰۰ هزار نفری درگیر بودند. ولیکن توانستیم دشمن را از سرزمین خود بیرون کنیم و تمامیت ارضی خود را حفظ کنیم و دشمن را در سرزمین خودش تنبیه کرده و گوش مالی دهیم و به متجاوزین آینده نشان دادیم که اگر به ما حمله کنید ما در مرزها متوقف نمیشویم.
آن سوی مرزها و دریاها شما را تعقیب میکنیم. این درسی بود که به متجاوزین آینده که اگر فکر تجاوز به ایران را دارند،داده شد و ما رهایشان نخواهیم کرد.
الان هم قدرتمندتر هستیم!
به طور قطعی الان به فضل الهی جمهوری اسلامی در منطقه غرب آسیا یک دولت و یک ملت و یک حکومت مقتدر هم از نظر امنیتی و هم از نظر حکومتی است. ان شاالله بتوانیم در بخشهای اقتصادی و فرهنگی و علمی هم به این توانمندی و اقتدارآفرینی برسیم.
سختترین مقطع در ۸ سال دفاع مقدس چه زمانی بود و چرا؟
مقطع آخر جنگ قطعنامه را پذیرفته بودیم. عراقیها مجدد به ما حمله کردند.
حسابش را میکردید؟
فکر نمیکردیم عراقیها حمله کنند چون این مصوبه شورای امنیت سازمان ملل بود. ایران پذیرفته بود. آنها مجدد حمله کردند که خرمشهر را بگیرند تا در پشت میز مذاکره برگ برنده داشته باشند.
منافقین را از غرب کشور راه انداختند که به تهران بیایند. تا این اندازه احمق بودند که در ستون چند هزار نفری با تانک و توپخانه و پدافند هوایی و خودرو حرکت کردند. تا نزدیک کرمانشاه هم رسیدند اما محاصره شدند. آنجا به ما خیلی سخت گذشت چون عراقیها خیلی پیشروی کردند تا جاده خرمشهر به اهواز، جنگ بسیار سختی درگرفت.
امام (ره) فرمودند که یا خرمشهر یا سپاه! این “یا” برای ما مفهوم داشت. واقعا این نیروهای پاسدار و بسیجی ما قدم برداشتند. مردان ما هم تا فهمیدند عراقیها مجدد حمله کردند سراریز جبههها شدند.
با خیلی از همرزمان شما صحبت کردیم و مشخص نشد، آخر جنگ رغبت مردم کم شده بود یا نه؟ بعد از این قضیه گفتند موجی آمد و جمعیتی بود که خودمان هم باورمان نمیشد.
سالهای آخر جنگ واقعیت این است که اندکی اعزام نیروهای ما کاهش پیدا کرده بود و این واقعیت بود زیرا ۸ سال جنگ سخت است. در یک روز در اصفهان ۳۰۰ شهید را تشییع جنازه کردند. امام (ره) در این باره گفتند کجای دنیا میتوانید شهری همانند اصفهان پیدا کنید که در یک روز ۳۰۰ شهید تشییع کنند و مردم خم به ابرو نیاورند؟
یا در تهران روزی بود که سپاه حضرت محمد (ص) شاید حدود ۵۰ هزار نیرو از تهران اعزام کرد. تهران دو لشگر ۲۷ محمد رسولالله (ص) و لشگر ۱۰ ….. داشت که دو لشگر قدرتمند بود. من به یاد دارم که استان تهران ۲۶ هزار شهید داده است، این سخت است.
این واقعیت بود که اواخر نیروی کمتری اعزام میشد ولی وقتی عراقیها مجدد حمله کردند و حضرت آقا هم به جبههها آمدند و وصیت نامه نوشتند، تا قبل از آن امام (ره) اجازه نمیدادند حضرت آقا که رئیسجمهور بودند به جبهه بیایند. نگران بودند رییس جمهور شهید شوند زیرا آقا در خطوط مقدم جبهه هم میامدند. 6 ماه اول که حضرت آقا نماینده امام (ره) در جبههها بودند میامدند و هر چقدر که به ایشان می گفتیم اینجا تیر و ترکش و خمپاره است توجه نمیکردند. حضرت آقا دو تا از فرزندان خود را مرتب به جبهه میفرستادند. من در کنار رود دجله پسر بزرگ ایشان آقا مصطفی را دیدم. سال ۶۳ بود که حضرت آقا رئیسجمهور بودند، من به پس آقا مصطفی میگفتم که شما پسر رئیس جمهوری اگر شهید بشوید می گویند پسر رئیس جمهور را شهید کردهاید یا اگر اسیر شوید میگویند شما پسر رئیس جمهور هستید، پس به خط دوم بروید.
پس از این که آقا به جبهه آمدند و پیام هم دادند مردم سرازیر شدند، طوری که ما عراقیها را درظرف سه روز به پشت مرزهای خود برگرداندیم. حضرت آقا از امام اجازه گرفتند که آن طرف مرز آنها را تعقیب کنیم که امام فرمودند ما در پذیرش قطعنامه جدی هستیم.
یعنی حتی با این که آنها خیانت کرده بودند اما ما خیانت نخواهیم کرد
بله، حضرت امام(ره) بسیار به یک قرارداد پای بند بودند و فرمودند ما در پذیرش قطعنامه جدی هستیم و همین که آنها را به مرز رساندهاید، کفایت میکند. در این حملات ما بسیار انهدام کردیم و غنیمت زیادی به دست آوردیم، طوری که عراقیها اصلا تصور نمیکردند که ما اینگونه در غرب منافقین را فراری دادیم منافقینی که حدود 3، 4 هزار نفر زن و مرد با فرماندهی خود مسعود رجوی آمده بودند و میجنگیدند اما فرار کردند.
در یک برنامه تلویزیونی این جمله را از شما شنیدم که من نمیتوانم کلمه خیانت را درمورد بنی صدر به کار ببرم، او نفهمی کرده است؛ باتوجه به اتفاقات اول جنگ و مسائل به وجود آمده، واقعا نمیشود کلمه خیانت را برای او به کار برد؟
من اصلاح میکنم، آن بحث، بحث خرمشهر بود و سوالی که در آن برنامه از من پرسیدند راجع به سقوط خرمشهر بود؛ ولیکن این که بنیصدر به آراء ملت ایران خیانت کرد، خیانتی واقعی است. یعنی واقعا به اعتماد و رای مردم ایران، به آن سوگندی که در ریاست جمهوری خورده بود، به تفویضی که امام به ایشان دادند؛( بنی صدر بهمن 58 رئیس جمهور شد و حضرت امام اسفند 58 حکم فرمانده کل قوا را به او دادند؛) خیانت کرد.
اما درمورد خرمشهر واقعیت این بود که زور عراقیها بیشتر بود، و آمادگی ما آنقدر نبود هرچند که 34 شبانه روز مقاومت جانانه کردند، ولی عراقیها با تجهیزات،لشگرها و پشتیبانی هوایی و… آمده بودند.
امام(ره) نمیخواستند که اولین رئیس جمهور ایران آنطور با منافقین فرار کند، ایشان با منافقین بست، که بعد هم با منافقین در شهادت رجائی و باهنر و هفت تیر همکاری کرد.
شما بنی صدر را از پاریس می شناختید؟
من در آنجا اصلا از او خوشم نمی آمد، او نه مردم را فهمید و نه انقلاب را فهمید، چون در ایران نبود کسی که تمام عمر خود را در خارج از ایران بود، از دبیرستان به آنجا رفته بود، اصلا نمیفهمید مردم ایران یعنی چه، انقلاب اسلامی یعنی چه و امام(ره) یعنی چه.
یکبار امام در جماران به او گفت که اگر زیاد خطا کنی، به احمد میگویم که در این اتاق کناری تو را حبس کنند؛ با پُرروئی گفت که اگر من را حبس کردید آقای بهشتی را هم باید حبس کنید ولی در اتاق من نیاورید. آن قدر پر رو بود. این که یک رئیس جمهور پیش امامی که رهبر انقلاب است، این طور برخورد کند، بنی صدر در کجای این انقلاب قرار داشت، چه کاری برای آن کرد؟ فکر او خراب بود.
میگویند هر کس آن زمان با شما عکس می گرفت، شهید میشد؟
آرزوی ما این است که کسانی که با ما بودند و عکس گرفتند خدمتگزاری بیش تری برای ملت کرده باشند و بکنند. شهادت چیز دیگری است.
واقعا این طور بود؟
خیر، درواقع این طور نبوده است.
در جائی بیان شده بود که شما و سردار سلیمانی قبل از عملیات کربلای 5 اختلاف نظری باهم داشتید، درست است؟
به هیچ وجه، سردار سلیمانی جزء بهترینها بودند و اکنون هم اینطور است. در حال حاضر هم سردار سلیمانی از بهترین دوستان من هستند که تقریبا هر دو، سه هفته یکبار همدیگر را میبینیم، مسائل سوریه را بحث میکنیم. ما با فرماندهان خود در کنار هم جنگیدهایم.
اختلاف نظر کاری هم ممکن و طبیعی است وجود داشته باشد؟
در بحث ته ریزی عملیات، هم آقای رضائی هم بنده زمانی که فرمانده نیروی زمینی بودیم، نظر میدادیم، نه تنها فرماندهان لشگر بلکه فرماندهان گردان و حتی فرماندهان گروهان هم نظر میدادند. ما دغدغه این را داشتیم که بهترین نظرات را بدهیم. جنگ وضعیتی عقلانی داشت، منطق و فکر بالاتر. آقای رضائی و بنده خیلی باز با فرماندهان صحبت میکردیم، اما تصمیم نهایی را فرمانده میگرفت و این یک اصل است که مشورت بگیری تا تصمیم نهایی درست را بگیری.
بعد هم آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ تصمیم میگرفت، یعنی یک سطح تصمیم در سطح فرماندهان سپاه و ارتش مرحوم شهید بزرگوار صیاد شیرازی بود و سطح دیگر فرمانده جنگ آقای هاشمی بود؛ که ایشان هم بسیار زحمت کشید، زمانی که رئیس مجلس بودند (فرمانده جنگ هم بودند)، در جبههها حضور داشتند و در جاهای خطرناک هم میآمدند. ایشان هم تصمیم گیر نهایی بودند،از سال 62 تا سال 67 و پایان جنگ.
حاج آقا سلیمانی خوب هستند؟ حال ایشان خوب است؟
ایشان بسیار خوب، سرحال، شاداب و بسیار هم فداکار هستند و در مناطق خطرناک هم بسیار حضور دارند.
مردم خیلی ایشان را دوست دارند.
واقعا انسان دوست داشتنی، و جزء بقیه السلف، بقیه الشهدا و انسانی بسیار شایسته هستند. انصافا توانستند بغداد و دمشق را نجات بدهد. اگر حضور قاسم سلیمانی و دوستان ایشان نبود بغداد و دمشق سقوط کرده بود. یکی از سربازان امام زمان (عج) می تواند آقای قاسم سلیمانی باشد.
بسیاری از مردم می گویند که ما دست ایشان را میبوسیم، من به نوبه خود دست ایشان و تمام مدافعان حرم را که در این مقطع و در این دنیای امروزی جان خود را کف دست خود گذاشتند می بوسم.
سبعد از جنگ همه ما بر سر خانه و زندگی خود برگشتیم. ولی آقای قاسم سلیمانی باوجود این که الان 27 سال از جنگ میگذرد همواره در میدان جهاد هستند، یعنی 38 سال است که همواره در میدان جهاد و شهادت بودهاند.
میگویند پوتینهایشان را درنیاوردهاند و این خیلی روحیه میخواهد
۳۸ سال عمر زیادی است. این افتخار بزرگی است که انسانی در این سن و سال که خیلی هم با ما تفاوت ندارد در این حال هنوز روحیه جهادی داشته باشد. هنوز در صحنههای خطر حضور داشته باشد و از شهادت نهراسد. ایشان در خطوط مقدم در مناطق سوریه، عراق حضور دارد. با مسئولین اعم از بشار اسد، حیدر العبادی و… هم نشست و برخاست دارد. یعنی تنها مباحث نظامی نیست بلکه بحث سیاسی هم مطرح است.
خداوند ان شاالله حفظشان کند. شما قبل از انقلاب لیسانس زمین شناسی گرفتید با معدل خوب از دانشگاه تبریز فارغالتحصیل شدید. بعد از آن هم درگیر انقلاب شدید.
نه، افسر وظیفه بودم.
درس را بعد از جنگ ادامه دادید؟
بعد از جنگ فوق لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه تربیت مدرس گرفتم.
در چه رشتهای بود؟
رشته من جغرافیای سیاسی است.
در ادامه مجری برنامه خطاب به سردار صفوی گفت؛ پروفسور عزتی از استادان شما بود. صحبتهایی در خصوص شما داشتند که برای ما لذتبخش بود. دستخط زیبایی برای شما نوشتند.
در این آیتم از برنامه دوربین ” دست خط” به سراغ پروفسور عزتی که استادِ سردار سرلشگر صفوی بوده، رفت و در رابطه با وی از این استاد بزرگوار سؤالاتی پرسید که شرح این قسمت نیز بدین گونه است:
“پروفسور عزتی: در سه مقطع من با ایشان به طور مستمر درس داشتم تا به دوره دکترا رسید و وارد مسائل استراتزیک شدیم و سوالاتی که مطرح میشد صرفا با ادبیات علمی، مفاهیم علمی،تئوری های علمی جواب میدادند. ایشان موفق شد چند جلد کتاب نوشت. چون جنگ در جبهه غربی ایران بوده است ایشان هم کتاب در این زمینه نوشت. جغرافیای نظامی غرب کشور را نوشتند. علم و عمل را با هم ادغام کرده بود. از این هم بهتر نمیشد.
تنها کسی بود که در هر جایی که بود راس ساعت درسی که با من داشتند حضور پیدا میکردند. جلسهای در حضور حاج آقا طبسی، تولیت آستان قدس رضوی بود. اتاق بسیار گرم بود. ایشان وقتی خواستند کت خود را دربیاورند از من اجازه گرفتند. گویا این مسئله برای اقای طبسی بسیار جالب بود. به ایشان احسنت گفت و بیان داشت باریک الله این که حق استادی را هنوز نگاه میدارند.
یک چیزهایی هست که صحنه نبرد به شما اموزش میدهد. بنابراین خوشبختانه همزمان با جنگ من این درس را در موسسات نظامی سپاه شروع کردم.
دوستان ۵شنبه میآمدند درس میخواندند و شنبه جبهه بودند. درس و عمل بود. خیلی از عملیاتها در نتیجه در اواسط جنگ بر اساس اصول محض جغرافیای نظامی و هنر جنگ بود. از نظر انسانی نیز ادب و حقشناسی و حس تلاش برای گرفتن مطالب جدید آموزههایی بود که من از ایشان گرفتم.”
پس از پخش این آیتم برنامه دست خط ادامه یافت و این در حالی بود که پروفسور عزتی دست خطی را نیز برای سردار صفوی نوشت و به برنامه ” دست خط” داد.
سردار صفوی در رابطه با سخنان استاد بیان داشت: نظر لطف ایشان است.
الان در دانشگاه تدریس میکنید؟
سردار صفوی: بله، در برخی از دانشگاهها همانند تربیت مدرس، امام حسین (ع)، خوارزمی و… تدریس میکنم.
ارتباط شما با دانشجویان چطور است؟
ارتباط خوب و انسانی و عاطفی و اخلاقی داریم.
مسائل حاشیهای هم مطرح میشود؟
من حدود ۴۵ دقیقه درس میدهم و ۱۵ دقیقه پاسخ به سوالات و کلاس باز است. سر کلاس من از دانشجویان دیگر رشتهها هم شرکت دارند.
اتفاقات خوبی سر کلاس میافتد؟
راحت سوال میپرسند و ما هم راحت پاسخ میدهیم.
به عنوان استاد که با جوانان ارتباط دارید چطور میبینید؟ نسل الان ما با آن چارچوب انقلابی که شما وامثالتان برای آن زحمت کشیدید، ارتباط دارند یا از آن فاصله گرفتند؟
واقعیت این است که جوانان با ما متفاوت هستند. نوع اندیشه و تفکر اینها با ما، سلیقهها، علائق، برداشتها، آیندهنگریها، ارزشهای آنها با ما متفاوت است. در کل جوانان را خوب میبینم. بالاخره این جوانان، جوانان خود ما هستند. آموزشدیده همین دانشگاهها و نظام جمهوری اسلامی هستند.
چند فرزند دارید؟
من ۴ فرزند خداوند به برکت امیرالمومنین (ع) به من عطا کرده است.
دختر و پسرش؟
دو پسر و دو دختر دارم.
نوه هم دارید؟
بله، یک نوه هم دارم.
نوه پسر یا دختر هستند
نوه من دختر هستند. خداوند در انسان عواطفی قرار داده است که بچهها و نوه و همسر خود را دوست داشته باشد.
برای ازدواج به حضرت معصومه (س) متوسل شدید.
همینطور است. الان هم هر زمان مشکلی باشد متوسل میشویم.
ظاهرا شرط آغاز گفتوگوی همسرتان هم نوشتن سه صفحه دستخط بود.
همینطور است.
برای ایشان چه نوشتید؟
ایشان عقاید سیاسی من را پرسیده بودند. زندگی موردنظر را پرسیده بود. اوایل سال ۵۹ بود. فروردین سال ۵۹ بود. من هم با همه گرفتاریهای که در سپاه استان اصفهان – از ۵۷ تا ۵۹ این سپاه را ساماندهی کردیم- داشتم این کار را انجام دادم.
در شرایط بحرانی هم بود.
بله. شرایط سختی بود و امکاناتی هم نداشتیم.
اصفهان هم یک استان خاص بود.
درگیری هم داشتیم. بحث ضد انقلاب مطرح بود. به هر جهت با حوصله این نامهها و سوالات را پاسخ دادم. الان هم موجود است. همه نامههایی که از جبههها هم برای خانوادهها نوشتم هم موجود است. ایشان هم کتاب خاطرات خود را هم نوشتهاند. همه نامهها هم در این کتاب خاطرات چاپ شده است.
ایشان هم برای شما نوشتند؟
من هم سوال مطرح کردم.
سوال شما هم اعتقادی بود؟
نه، ایشان شاگرد خانم همایونی بودند. درس طلبگی میخواند و وضعیت خوبی داشت. سوال ایدئولوزیک نداشتم چون از این نظر مطمئن بودیم. بیشتر در خصوص زندگی بود.
یک شرط را بعد از این که عقد کردید با شما گذاشتند.
شرط ضمن عقد بود. من هر جا که خواستگاری میرفتم میگفتم که احتمال شهادت من زیاد است چون آن زمان پاسداران ۶ ماه بیشتر عمر نمیکردند. پاسدار یعنی ۶ ماه زنده بود. البته جنگ کردستان بود. من می پرسیدم چون احتمال شهادت زیاد بود. میگفتم که احتمال این امر هست و قدرت تحمل دارند؟
ایشان گفتند که من برای رضای خداوند صبر میکنم ولی اگر خواستید در رابطه با فلسطین بروید بجنگید مثلا تا سوریه من را همراه ببرید. این شرط ضمن عقد شد که اگر در راه فلسطین خواستیم، بجنگیم ایشان را همراه ببریم. ان زمان هنوز جنگ شروع نشده بود.
من خوانده بودم که به سنندج برای بازدید میرفتید ایشان را میدیدید و نمیدانستید انجا هستند.
چند هفته بعد از ازدواجم عازم سنندج شدم. ایشان خود بعد از ۲-۱ ماه به تهران آمد و برگه امریه گرفت و با هواپیمای ارتش به سنندج آمد. من هم نمیدانستم آمدند. در بازدیدی که داشتم ایشان را دیدم و واقعا تعجب کردم.
نهی نکردید؟
نه. دموکراسی قوی داشتیم. محیط خانواده ما الان این چنین است.
در خانواده بحث میکنید؟
بله. با بچهها بحث میشود چون تحصیلات دانشگاهی دارند.
نظر بچهها به شما نزدیک است؟
نه. بعضا تفاوت هم دارند. بحثهای ما بحثهای خوبی است. ما هم میگذاریم راحت نظرات خود را بیان کنند. تحمیل هم نمیکنیم. مخصوصا در مباحث سیاسی اجازه میدهیم این تفاوت دیدگاه بیان شود.
خطبه عقد شما را آیتالله طاهری خواندند؟
بله. خدا ایشان را رحمت کند. مرحوم استاد علی آکبر پرورش سخنرانی کردند که بسیار هم خوب بود. ما اعلامیه عروسی خود را درب سپاه چسباندیم و گفتیم که هر کسی میخواهد بیاید. آنقدر پاسداران با لباس و پوتین آمدند که در خانه جای پوتین نبود و در کوچه قرار دادیم. آن شب غذا هم کم آوردیم، چون هم پاسداران مانده بودند و مجبور شدیم غذا از بیرون سفارش دهیم. مجبور بودند در کوچه و سرپایی غذا بخورند.
الان این گونه نیست.
کل هزینه عروسی ما ده هزار تومان شد. من هم آن زمان پول نداشتم و برادرم مرحوم سید مرتضی صفوی –افسر ارتش بودند- هزینه را پرداخت کرد.
چرا برای خطبه عقد را نزد امام نیامدید؟
تا آن زمان نگاه ما به تهران نبود. همین استان اصفهان مدنظر ما بود. هنوز منطقهای فکر میکردیم و در سطح ملی نبودیم.
شما در اصفهان با باند مهدی هاشمی هم داستانها داشتید.
به شدت مخالف بودیم. با شخص خود او هم مشکل داشتم.
فکر میکنم اولین بار هم اطلاعاتی که شما تلاش کرده بودید در مورد ایشان ……
به هر جهت با ایشان و تفکر ایشان مخالف بودم. تفکر بدی داشتند. من جزو مخالفین ایشان بودم. اصلا سپاه ان منطقه را منحل کردیم. سپاه قهدریجان از شهرستانهای کوچک استان نجفآباد بود که ایشان از تهران مستقیما اینها را تسلیح میکرد. به هر جهت ما با تفکر مهدی هاشمی مخالف بودیم. تفکری انحرافی داشت.
استان شما استانی بود که در آن زمان دستخوش حوادث بسیار بود. مثلا آقای منتظری…
این مسائل گذشته و به درد نمیخورد، به آینده فکر کنید.
چون توصیه میکنید میگذریم. فقط یک سوال درباره فایلی که بیت آقای منتظری منتشر کردند.
این را به طور نامردی و بیانصافی منتشر کردند. این را ظلم به حضرت امام (ره) میدانم. حضرت امام (ره) امام رحمت بود در حالی که قاطعیت داشت. این نوعی خیانت و ظلم به امام (ره) و انقلاب و مردم است. نوعی خباثت است. اذهان جوانان را منحرف میکنند. جوانان نمیدانند منافقین در یک روز سی و چند تن را کشتند. با تیغه موکت بری این کار را کردند.
جوانان نمیدانند در این تهران منافقین چه کردند. نمیدانند منافقین در ایران ۱۷ هزار نفر را کشتند. عدد کمی نیست. در یک روز ۷۲ نفر را در حزب جمهوری اسلامی به شهادت رساندند. نمیدانند در جنگ، منافقین در کنار صدام بودند. مسعود رجوی با صدام دست داد. منافقین در این جنگ تحمیلی به صدام کمک میکردند.
در ادامهی دوربین “دست خط” با هدف فرهنگ سازی در راستای توجه بیشتر و کمک به محرومین و مستضعفان به منطقهای محروم از کشورمان سر زد تا در رابطه با چنین مناطقی و وضعیت مردمش با سردار صفوی به گفتگو بنشیند.
منطقه محروم شیهون در دزفول است. آخرین باری که به مناطق محروم سر زدید چه زمانی بود؟
فکر کنم سال گذشته بود. بعد از این که از فرماندهی سپاه به خدمت رهبری رسیدم تا مشاور شوم دو رویکرد مطرح شد که یکی کارهای علمی که همانند تدریس در دانشگاه و راهاندازی موسسه آینده پژوهی جهان اسلام است و دیگری کارهای خیر که خیریه محسنین درست کردیم و در سیستان و بلوچستان فعالیت دارد.
کمک به محرومین، ساخت مدرسه، کمکهای بهداری و … را دارند. ۱۲ سال از که خیریه امدادگران عاشورا را درست کردیم که هم اکنون در ۲۵ استان کشور راهاندازی شده است و مخصوص بیماران سرطانی و صعب الاعلاج است. سال گذشته بیش از ۳۰۰ هزار نفر را زیر پوشش بردیم. بیشتر هم پزشکان را دعوت میکنیم تا همکاری کنند.
در تهران ۲۵۰ پزشک داریم که بیماران صعب الاعلاج را میفرستیم و پول نسخه دریافت نمیکنند. با شرکت های دارویی صحبت کردیم و داروی مجانی در اختیار بیماران قرار میدهند. ۴ بیمارستان پول عمل جراحی را دریافت نمیکنند. همین جا باید از جناب دکتر قاضیزاده هاشمی تشکر کنم که همکاری کردند. هم ایشان و هم خانم دستجردی که نامه نوشتند و معرفی کردند تا پول بیمارستان را دریافت نکنند اقدام بزرگی برای ما بود.
بعد این سالها هنوز باید چنین مناطقی وجود داشته باشد؟
ما اطراف تهران هم داریم. به سمت ورامین و اسلامشهر این مناطق وجود دارد. در استان ایلام، کهکیلویه و بویراحمر، سیستان و بلوچستان و … مشکل داریم. امیدواریم مسئولان و دولتمردان به این مشکلات توجه داشته باشند. عمده کار دست دولت است. چون ۸۰-۷۰ درصد بودجه کشور و بحث توسعه و آبادانی کشور و رفع محرومیت و فقرزدایی در دست دولت است.
بنیادهایی همانند بنیاد مستضعفان، ستاد اجرایی حضرت امام، کمیته امداد اقدامات خوبی انجام دادند اما عمق مشکلات به صورتی است که در سیستان و بلوچستان به این قطرهچکان فایده ندارد. باید ۶-۵ میلیارد دلار و مدیران قوی و داشتن برنامه مشخص وجود داشته باشد.
پای کار اوردن مردم هم جز شروط است. مردم همیشه در صحنه میآیند.
مردم ما مشکل ندارند. مشکل ما مدیران است.
قرار گذاشتیم از مهمان در این خصوص سوال بپرسیم که چه کمکهای مادی و معنوی به مردم میکند.
این انقلاب مردمی و مستضعفین بوده است. وقتی فرمانده سپاه بودم در ملاقات حضرت آقا دیدم چهره رهبری بسیار گرفته است. گفتم اگر ناخوش هستید زمان دیگری مزاحم شوم. گفتند من یک هفته است خواب به چشمم نمیرود. گفتم چرا؟ گفتند با این امکاناتی که داریم عدهای سر بی شام بر زمین میگذارند و ما نمیتوانیم غذای معمولی به همه برسانیم که کسی گرسنه نخوابد. این من را رنج میدهد و من را بی خواب کرده است.
ما یک رهبر بسیار دلسوز و مردمی داریم. از عمق وجود رهبری این است که به فکر محرومین است.
بانک سینا که زیرمجموعه بنیاد مستضعفان است حسابی را برای همین برنامه و برای مناطق محروم اختصاص داده است به نام خیراندیشان که مردم می توانند کمک هایشان را به شماره حساب 11981410000001 واریز کنند. شماره کارت نیز 6393467000000888 است.
سردار صفوی: ما این قول را می دهم که پولی شخصی را به این حساب و برای کمک واریز کنیم.
من بیش از ۳۰ سال است که دنبال رمز عاقبت به خیری میگردم. یکی از بهترین رمزهای عاقبت به خیری مردم داری و مردم یاری است. هر کسی به مستضعفین کمک کند حال با قسمتی از عمر خود یا پول خود هزینه کند قطعا عاقبت بخیر خواهد شد. بعد از دینداری رمز عاقبت به خیری کمک به مستضعفان و فقیران و مستمندانی است که فریاد این افراد به جایی نمیرسد.
مردم ما خیر هستند. در موسسه خیریه محسن در سیستان و بلوچستان در ماه رمضان جمعیتی جمع شدند و وضعیت را شرح دادیم. یک شب کفشی به در خانهای برای بچهای بردند و او میگفت مگر شما خدا هستید؟ گفتند نه پناه بر خدا. گفت پس شما دوست خدا هستید چون من دیشب فقط از خدا یک جفت کفش خواستم و شما دوست او هستید که امروز این را برای من آوردید. واقعا اینها در الان که سال 95 است پابرهنه میروند.
رمز این که مردم ما عاقبت به خیر شوند این است که قسمتی از مال و دارایی خود و وقت خود را صرف مستضعفین کنند. حتی شده بروند و ببینند. ما تا نبینیم باور نمیکنیم. در جمعیتی که جمع شدند در یک روز برای سیستان و بلوچستان یک میلیارد تومان پول جمع شد. آقایی گفتند من مدرسه ده کلاسه میسازم. شخص دیگری گفت من ماهی 4 میلیون میدهم. بزرگوار دیگری گفت ماهی 40 میلیون تومان میدهم. مردم ما اهل خیر هستند. خیلی هم به امید دولت مردان نباشند و خود کار خیر را شروع کنند.
از شما می خواهم در آخر برنامه دست خطی را برای برنامه ” دست خط” به یادگار بگذارید.
دست خط یادگاری سید رحیم صفوی به برنامه “دست خط” بدین شرح است:« تمام افتخار و شرافت یک انسان مطلوب در آن است که اندیشه و تفکر و اخلاق و رفتار و عملکرد خودش را در راه اهداف انقلاب اسلامی و مردم عزیزمان خصوصا مستضعفان و محرومان به کار گیرد و وفادار به آرمانهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری و شهدای انقلاب اسلامی باشد تا عاقبت به خیر شود.»
منبع: